جسمی شکسته و روحی پر از خراش

جسمی شکسته و روحی پر از خراش....
عاشق نمی شوم دلواپسم نباش

دستانی از تهی، پاهایی از ورم.....
فکر مرا نکن، امروز بهترم

حال مرا مپرس چیزی مهم که نیست....
این دل شکستگی اقرار بی کسی ست

در گیر من مشو همدم نمی شوم....
حوا مرا ببخش آدم نمی شوم

تقصیر من نبود، نه من نه بخت خود.....
تو عشق خط زدی، من خواستم نشد

درگیر عادتم، سرگرم خود شدم......
در مرز یک سکوت، دیگر نه تو نه من

از پشت این سکوت از این نقاب و نقش....
حال مرا ببین، جرم مرا ببخش

امروز بهترم .....حوا بیا ببین.....
دلتنگ من مباش...من مرده ام ، همین

شکل خود شدم تلخ و بدون ره...
در انتهای خویش حال مرا بفهم

شکلی شبیه خود با چشمی گریه سوز....
باور نمی کنم آیینه را هنوز

از پشت این سکوت از این نقاب و نقش....
حال مرا ببین جرم مرا ببخش
دیدگاه ها (۲)

دوستت دارم..چرایش پای تو،ممکنش کردم،محالش پای تومیگریزی از م...

خدا را سپاس برای عذابی که به ان دچارند ...به اهی که گریبان م...

با قلم موی خیالت یادگاری میکشمیک قفس بی پنجره با یک قناری می...

هرگز به احساساتیکه در اولین برخورد از کسی پیدا میکنید . . . ...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

قفـس یخـی تـو𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌︵᷼...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط