در ابریشم نگاهت

در ابریشم نگاهت
آرام،آرام پیله کردم...
در فراسوی نگاهت ‌پر میشکم
در سیاه و سپیدی ‌چشمهایت
گم میشوم....!
مرا بدوز به چشمهایت...!
چشمهایت قویترین داروی
ممکن است برای من....
مرا ببند چون گوشواره ای
به گوشهایت..
آرام صدایت بزنم ‌دوستت دارم...!
مرا ببند
چون دکمه ای به پیراهنت...!
مرا ببند به موهایت
میخواهم با پیجک موهایت
شعری بسازم و خود را بسپارم
به بادهای اردی بهشت
با نت ملایم موهایت
اُردی بهشت را
اُردی‌بُعشق کنم...!
و تو همان تراژدی غمناکی بودی
که بارها بارها در خیالم
خواستمت....!
#مصطفی_شنبه_پور

#عاشقانه #جذاب #خاص
دیدگاه ها (۲)

آیینه شدیمترسیدیم از هر نقشخود را در ما بفکنباشد که فرا گیرد...

کسی ک بخواد بمونه می مونه مگه این ک خدا نخوادکسی ک بخواد بره...

بهانه گیر من بهانه نگیربهانه ها بهانه اند...باید بی مهابا رف...

بانو بهار امسال از کوچه ی ما آرام گذر کن!تا کودکان بیدار نشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط