من فدای لب و آن چال کنار لب تو

من فدای لب و آن چال کنار لب تو
آلت قتل من آن خال کنار لب تو

قهوه ای خوردی و مالیده کنار دهنت
چشم را خیره کند، فال کنار لب تو

گوشه ای از لب تو لای دو دندانت رفت
وای بر شاعر از احوال کنار لب تو

یوسف شعر من از چاه رها گشت ولی
باز افتاد به گودال کنار لب تو

خنده ای کردی و اشعار تمام شُعرا
مثل من گشته لگد مال کنار لب تو

من که در دل غم صد حاجت مدفون دارم
میرسم بر همه آمال کنار لب تو
دیدگاه ها (۲۱)

تمام شهر فقط خنده ےمرا دیدندبفهم! گریہ ےپشت نقاب ...

نازنیم بودی و نازت مرا دلگیر کردکاش میشد درد دلهای مرا تصـــ...

من بودنت را تمرین کرده ام تو نبودنت را از من امتحان میگیری🌹 ...

‌‌🍃 ✨ 💞 غَریبه🍃 ✨ 💞 هَوای دِلَم🍃 ✨ 💞 عجیبــ برایَت گِرِفته🍃 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط