این روزها فرصت هیچ کاری را ندارم. نبودنت تمام وقت مرا گرف
این روزها فرصت هیچ کاری را ندارم. نبودنت تمام وقت مرا گرفته است. کلافه ام. مثل یک مصراع نا تمام که قافیه اش را گم کرده است. دنبال بهانه می گردم برای ماندن. شبیه آفتاب کهنه ی پاییز راه را باید رفت به دین و آیینَ امیدواران. برگشتن گناه است حتی اگر پشت سرت دریا ریخته باشند. گفتم کافیست دیگر دویدن! می مانم کنار خیالی که حوصله ی بافته شدن را داشته باشد. برای چیدن سیبی به نام عشق باید صبورتر از این باشی...
احسان کرمی
احسان کرمی
۳۰۹
۰۹ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.