نام کوچک تو...
توی سرویس منم و راننده...
بعد از شیفت شب حالا فقط دلم میخواهد این مینی بوس قراضه سلانه سلانه برود و من یک دل سیر بخوابم...
اما نرسیده به خرازی ناخودآگاه بیدار میشوم. از بالا به ماشین های اتوبان نگاه میکنم. یعنی یکی از اینها تو هستی؟ نیستی... بعد تا رسیدن به لاله فرصت دارم به عاشقی فکر کنم. به اینکه چه میشود یک نفر میشود تمام هستی دیگری. طوری که با نزدیک شدن به او حیات میگیرد و با دور شدن از او ممات...
قدیمی ها راست گفته اند نفس بعضی آدمها بند دیگری است...
نفسم را بیرون میدهم... دوری و نزدیکی، حیات و ممات... مثل خدا... نعوذبالله... و بعد یادم می آید که گفته اند آدم با محبوبهایش محشور میشود...
و چقدر باید یکنفر خوشبخت باشد که محبوبش تویی... من با تو و با تمام محبوبهای تو...
لبخند میزنم...
بعد با خودم فکر میکنم آدم عاشق که میشود معنای بعضی حرفها را بهتر میفهمد...
مثلا داستان آن زن و مردی که پیامبر(ص) واسطه کنیزشان شده بود... و سه بار صدا زدن پیامبر(ص) و علت تاخیر :
دوست داشتیم سلام شما را بیشتر بشنویم...
گاهی صدایت میزدم فقط به ذوق جانم گفتنت...
جان میگرفتم... جانم تو جان میبخشید...
و اصلا لذتی که بردن نامت دارد با هیچ کدام از لذائذ دنیا قابل قیاس نیست...
توی فکرم غرقم که راننده خروجی را اشتباه میرود...
میگویم: آقا کجا میروید؟!
بعد از شیفت شب حالا فقط دلم میخواهد این مینی بوس قراضه سلانه سلانه برود و من یک دل سیر بخوابم...
اما نرسیده به خرازی ناخودآگاه بیدار میشوم. از بالا به ماشین های اتوبان نگاه میکنم. یعنی یکی از اینها تو هستی؟ نیستی... بعد تا رسیدن به لاله فرصت دارم به عاشقی فکر کنم. به اینکه چه میشود یک نفر میشود تمام هستی دیگری. طوری که با نزدیک شدن به او حیات میگیرد و با دور شدن از او ممات...
قدیمی ها راست گفته اند نفس بعضی آدمها بند دیگری است...
نفسم را بیرون میدهم... دوری و نزدیکی، حیات و ممات... مثل خدا... نعوذبالله... و بعد یادم می آید که گفته اند آدم با محبوبهایش محشور میشود...
و چقدر باید یکنفر خوشبخت باشد که محبوبش تویی... من با تو و با تمام محبوبهای تو...
لبخند میزنم...
بعد با خودم فکر میکنم آدم عاشق که میشود معنای بعضی حرفها را بهتر میفهمد...
مثلا داستان آن زن و مردی که پیامبر(ص) واسطه کنیزشان شده بود... و سه بار صدا زدن پیامبر(ص) و علت تاخیر :
دوست داشتیم سلام شما را بیشتر بشنویم...
گاهی صدایت میزدم فقط به ذوق جانم گفتنت...
جان میگرفتم... جانم تو جان میبخشید...
و اصلا لذتی که بردن نامت دارد با هیچ کدام از لذائذ دنیا قابل قیاس نیست...
توی فکرم غرقم که راننده خروجی را اشتباه میرود...
میگویم: آقا کجا میروید؟!
۲.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.