رفیق امروز داشتم از یه کوچه رد میشدم همینطور تو لاک خودم
رفیق امروز داشتم از یه کوچه رد میشدم همینطور تو لاک خودم بودمو قدم میزدم یهو نظرم سمت خانوم مسن جالب شد
که رو پله ی یه خونه نشسته بود چادرشو دور خودش پیچونده بود و دو دستش رو صورتش گذاشته بود
نگاهم رو ازش گرفتم داشتم رد میشدم کنارش که یهو صدای هق هق ش به گوشم رسید .
اخ که دلم لرزید نتونستم برم ناخداگاه سرجام میخک کوب شدم
برگشتم سمتش بهش گفتم مادر چی شده ؟
کمکی ازم برمیاد
سرشو بالا گرفت تو چشام زل زد و گفت :نه مادر
داوای کدوم دردم بشی
اون لحظه یهو دلم گرفت یه غمی تو چشاش بود که تا جالا تو چشم هیچی ندیده بودم
انگار که تو چشم مادرم نگاه میکردم
سماجدتم گل کرد نتونستم
نتونستم تو اون حال بزارم برم رفتم سمتش بهش گفتم میتونم بشینم گفت بشین مادر
بهش گفتم کوچیکتر اونیم که بتونم دردتو تسکین بدم
اما شما میتونی بزرگی کنی قابل بدونی
با مهربونی بهم نگاه کرد تو یه لحظه بغض از چشاش گرفته شد .. میتونستم ببینم با مهربونی بهم گفت خیر ببینی مادر
چی میتونم بگم یه پسر دارم هم سن و سال تو شایدم چند سالی بزرگتر امروز که از دانشگاه اومد ازم تقاضای پول کرد
که واسه دوست دخترش کادو بگیره
نداشتم خجالت زده شدم جلوش همه تلاشم و کردم نتونستم هم واسش مادری کنم هم پدری نامیدی رو تو چشاش دیدم .. بغضم گرفت سرم رو پایین انداختم ادامه داد کلی سرم داد زد بیرونم کرد ولی فدای سرش مادرم دیگه به من تکیه نکنه به کی تکیه کنه
به قبر باباش رفیق دلم ریش شد
گفتم مادر مگه نمیگی هم سن وساله منه بچه که نیس
چرا خودش کار نمیکنه چرا شما الان بیرونی
چرا در رو بسته چطور دلش میاد شما تو سرما بیرونی
اون تو خونه لم داده ...مادری دیگه احترامت واجبه حتی اگه دستت تنگ باشه
گقتم خواهش خودتو ناراحت نکنید
گفت نه مادر ناراحتی من این نیست که بیرونم
که سرم داد زده ناراحتی من بخاطر اینه که نتونستم به تنهایی های که خدا بهم داده توجه کنم
که نیازشو بر طرف کنم یا بدم واسه عشقش کادو بخره
رفقا مادر دیگه دست خودش نیس ئلش دریاست
میرنجه اما هیچ وقن نمیرنجونه از دهن خودش میگیره که
که مارو سیر کنه
رفیق انصاف نیست که بخاطر یه نفر پدر مادرتو برنجونی
اخه بی انصاف چطور دلت میاد بخاطر دوست دختر یا دوست پسرت کسی که تو این دوره زمونه معلوم نیس واست میمونه یا نه
معلوم نیست خیانت میکنه یا نه
معلوم نیست قدرتو میدونه یا نه
رفیق اگه پدر مادرت پول ندارن نگو چرا نداری
چون همه دارایشون و جوانیشون رو خرج بزرگ کردن تو کردن
رفیق اکثر مشکلات و گرفتاری های امروزمون بخاطر بی احترامی یای دیروزمون به پدر مادرهامونه
صد سال ره مسجد و میخانه بگیری عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
بشنو از پیر خرابات تو ای پند به هر دست دادی به همون دست بگیری
از هر دستی که بدی از همون دست پس میگیری
مگه میشه دلشون رو بشکنی و دلت نشکنه
مگه میشه اذیتشون کنی و اذیت نشی نه نمیشه
پس بخاطر مادرت خاطر مادرت فقط یکم انصاف داشته باش
بخاطرش مادرتو بیرون کردی بره به جهنم
رفیق یه مادر به تنهای میتونه ده تا بچه شو نگهداری کنه
اما افسوس ده تا بچه نمیتونن یه مادر و نگهدارند
این پیکه و میزنم بسلامتی مادری که بچه نداشت
سلامتی بچه ی که مادر نداشت
سلامتی مادری که بی درده
اما از درون کوه درده بامرام
سلامتی که مادر بهشت زیر پاشه
اما دنیا رو واسه خودش جهنم کرده
مشتی تو نبود پدر> مادر بهترین نقشو واسع پدر بودن بازی میکنه
سلامتی مادری که از خودش گذشت تا پسرش بی پدری رو حس نکنه
کلام اخر
کلام بزرگان
رفیق فرقی نمیکنه پولدار باشی یا فقیر میزان برکت سفره خانواده تو دعای مادرت طعمین میکنه پس فدر مادرتو بدون که اگر رفت دیگه بر نمیگرده بامرام
که رو پله ی یه خونه نشسته بود چادرشو دور خودش پیچونده بود و دو دستش رو صورتش گذاشته بود
نگاهم رو ازش گرفتم داشتم رد میشدم کنارش که یهو صدای هق هق ش به گوشم رسید .
اخ که دلم لرزید نتونستم برم ناخداگاه سرجام میخک کوب شدم
برگشتم سمتش بهش گفتم مادر چی شده ؟
کمکی ازم برمیاد
سرشو بالا گرفت تو چشام زل زد و گفت :نه مادر
داوای کدوم دردم بشی
اون لحظه یهو دلم گرفت یه غمی تو چشاش بود که تا جالا تو چشم هیچی ندیده بودم
انگار که تو چشم مادرم نگاه میکردم
سماجدتم گل کرد نتونستم
نتونستم تو اون حال بزارم برم رفتم سمتش بهش گفتم میتونم بشینم گفت بشین مادر
بهش گفتم کوچیکتر اونیم که بتونم دردتو تسکین بدم
اما شما میتونی بزرگی کنی قابل بدونی
با مهربونی بهم نگاه کرد تو یه لحظه بغض از چشاش گرفته شد .. میتونستم ببینم با مهربونی بهم گفت خیر ببینی مادر
چی میتونم بگم یه پسر دارم هم سن و سال تو شایدم چند سالی بزرگتر امروز که از دانشگاه اومد ازم تقاضای پول کرد
که واسه دوست دخترش کادو بگیره
نداشتم خجالت زده شدم جلوش همه تلاشم و کردم نتونستم هم واسش مادری کنم هم پدری نامیدی رو تو چشاش دیدم .. بغضم گرفت سرم رو پایین انداختم ادامه داد کلی سرم داد زد بیرونم کرد ولی فدای سرش مادرم دیگه به من تکیه نکنه به کی تکیه کنه
به قبر باباش رفیق دلم ریش شد
گفتم مادر مگه نمیگی هم سن وساله منه بچه که نیس
چرا خودش کار نمیکنه چرا شما الان بیرونی
چرا در رو بسته چطور دلش میاد شما تو سرما بیرونی
اون تو خونه لم داده ...مادری دیگه احترامت واجبه حتی اگه دستت تنگ باشه
گقتم خواهش خودتو ناراحت نکنید
گفت نه مادر ناراحتی من این نیست که بیرونم
که سرم داد زده ناراحتی من بخاطر اینه که نتونستم به تنهایی های که خدا بهم داده توجه کنم
که نیازشو بر طرف کنم یا بدم واسه عشقش کادو بخره
رفقا مادر دیگه دست خودش نیس ئلش دریاست
میرنجه اما هیچ وقن نمیرنجونه از دهن خودش میگیره که
که مارو سیر کنه
رفیق انصاف نیست که بخاطر یه نفر پدر مادرتو برنجونی
اخه بی انصاف چطور دلت میاد بخاطر دوست دختر یا دوست پسرت کسی که تو این دوره زمونه معلوم نیس واست میمونه یا نه
معلوم نیست خیانت میکنه یا نه
معلوم نیست قدرتو میدونه یا نه
رفیق اگه پدر مادرت پول ندارن نگو چرا نداری
چون همه دارایشون و جوانیشون رو خرج بزرگ کردن تو کردن
رفیق اکثر مشکلات و گرفتاری های امروزمون بخاطر بی احترامی یای دیروزمون به پدر مادرهامونه
صد سال ره مسجد و میخانه بگیری عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
بشنو از پیر خرابات تو ای پند به هر دست دادی به همون دست بگیری
از هر دستی که بدی از همون دست پس میگیری
مگه میشه دلشون رو بشکنی و دلت نشکنه
مگه میشه اذیتشون کنی و اذیت نشی نه نمیشه
پس بخاطر مادرت خاطر مادرت فقط یکم انصاف داشته باش
بخاطرش مادرتو بیرون کردی بره به جهنم
رفیق یه مادر به تنهای میتونه ده تا بچه شو نگهداری کنه
اما افسوس ده تا بچه نمیتونن یه مادر و نگهدارند
این پیکه و میزنم بسلامتی مادری که بچه نداشت
سلامتی بچه ی که مادر نداشت
سلامتی مادری که بی درده
اما از درون کوه درده بامرام
سلامتی که مادر بهشت زیر پاشه
اما دنیا رو واسه خودش جهنم کرده
مشتی تو نبود پدر> مادر بهترین نقشو واسع پدر بودن بازی میکنه
سلامتی مادری که از خودش گذشت تا پسرش بی پدری رو حس نکنه
کلام اخر
کلام بزرگان
رفیق فرقی نمیکنه پولدار باشی یا فقیر میزان برکت سفره خانواده تو دعای مادرت طعمین میکنه پس فدر مادرتو بدون که اگر رفت دیگه بر نمیگرده بامرام
۱۵.۶k
۰۴ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.