"آن گلابی را که دستت نرسیده، احسان پدرت می کنی؟"
"آن گلابی را که دستت نرسیده، احسان پدرت می کنی؟"
مرد باغداری رفت از باغ، گلابی بچیند. تمام گلابی ها را چید تنها یکی از گلابی ها روی بلندترین شاخه ی درخت ماند هر چه کرد گلابی نیفتاد. وقتی که از افتادن گلابی نا امید شد گفت: "باشه، آن گلابی احسان پدرم."
مرد باغداری رفت از باغ، گلابی بچیند. تمام گلابی ها را چید تنها یکی از گلابی ها روی بلندترین شاخه ی درخت ماند هر چه کرد گلابی نیفتاد. وقتی که از افتادن گلابی نا امید شد گفت: "باشه، آن گلابی احسان پدرم."
۴.۲k
۰۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.