عشق پوچ
p۱۴
ا/ت ویو :
وقتی کوک رفت منم نشستم و فیلم دیدم که یهو گوشیم زنگ خورد
( آغاز مکالمه )
ا/ت : بله ؟
تهیونگ : سلام ، یه لحظه میای دم در ؟
ا/ت : نمیتونم ، دیگه به من زنگ نزن
تهیونگ : ا/ت خواهش میکنم یه لحظه بیا دم در
ا/ت : همین جا بگو
تهیونگ : دلم برات تنگ شده ، بیا میخوام ببینمت
ا/ت : نمیتونم
تهیونگ : چرا ؟
بلند شدم و رفتم سمت آیفون و روشنش کردم که دیدم تهیونگ دم در وایساده
ا/ت : تهیونگ انقدر باهام بحث نکن و فقط برو ، دیگه هم بهم زنگ نزن
( پایان مکالمه )
گوشی رو قطع کردم و دم آیفون وایسادم ببینم چیکار میکنه
( تهیونگ نمیدونه ا/ت داره نگاش میکنه )
که یهو یه دختره اومد سمت تهیونگ
وایسادم و به حرفاشون گوش کردم
سوجین : چیشد ؟
تهیونگ : فکر نمیکنم این نقشه هم جواب بده
سوجین : بهش بگو هرچی کوک گفته الکیه
تهیونگ : آفرین بیبی ، دست پرورده خودمی
سوجین : من میروم اونور تو بهش بگو
تهیونگ : باشه بیب ، فقط یه جایی وایسا که بتونم ببینمت
سوجین : اوک
دختر رفت و تهیونگ بهم زنگ زد
( آغاز مکالمه )
ا/ت : مگه نگفتم دیگه به من زنگ نزن ( بغض )
تهیونگ : ا/ت باور کن هرچی کوک بهت گفته الکیه
ا/ت : اگه با چشمای خودم نمیدیدم حرفت رو باور میکردم
تهیونگ : چی ؟!
ا/ت : به دست پروردت بگو خیلی دور نشه این محله خطرناکه ، خوشگل هارو میدزدن
تهیونگ : ........
ا/ت : چیشد ؟ چرا ساکت شدی ؟! ( بغض _ عصبی )
تهیونگ : ........
ا/ت : برو و دیگه هیچ وقت هم نیا سراغ من ( بغض )
( پایان مکالمه )
نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکیدو زدم زیر گریه
زنگ زدم به کوک
( آغاز مکالمه )
کوک : جانم ؟!
ا/ت : کوک ، بیا خونه ( هق هق و گریه )
کوک : چیشده ؟! ( نگران )
ا/ت : تهیونگ ، هق ، اومد اینجا ، هق ( گریه )
کوک : کاری کرده ؟! ( نگران )
ا/ت : زودتر هق بیا خونه ، به بغلت هق احتیاج دارم ( گریه )
کوک : الان میام
( پایان مکالمه )
کوک ویو :
با عجله وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه
در رو باز کردم که دیدم ا/ت کنار در نشسته و داره گریه میکنه
ا/ت : جونگ کوکاااااا ( گریه )
وسایلام رو گذاشتم رو زمین و رفتم ا/ت رو بغل کردم
سرش رو گذاشت رو قفسه سینم و گریه میکرد
پیشونیش رو بوسیدم و با دستم سرش رو نوازش میکردم
کوک : چیزی نیست ، هیییسسسسس من پیشتم
ا/ت : اون منو هق بازیچه ی خودش کرد هق ( گریه )
کوک : بهش فکر نکن
ا/ت : تمام این مدت برای پولم با من بود ( گریه )
کوک : ا/ت گریه نکن من تحمل ندارم
ا/ت : نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم
دیدم ا/ت خیلی حالش بده برای همین تصمیم گرفتم ببرمش بیرون یکم قدم بزنیم
کوک : برو لباس بپوش بریم بیرون
ا/ت : من نمیام ( گریه )
کوک : نمیشه باید بیای
...ادامه دارد
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.