مینویسم پشت پلکت قصه های عاشقانه

مینویسم پشت پلکت قصّه های عاشقانه
ساز و آهنگش دهم هر قصّه را با صد ترانه
مینویسم چشم تو دام غزلهای من است
با قلم نه ، با لبی شورآفرین و ساغرانه
پلک را بر هم بزن تا در غزل شور آوری
تا به پرواز آید این افسانه های شاعرانه
پلک را بر هم بنه با بوسه ای داغش کنم
تا شود دیوان شعرم ، کهکشانی ، عارفانه
پلک را مستانه کن تا در خمار چشم تو
عشق را معنا کنم با بوسه های ماهرانه
خواندن چشم تو کار هیچکس جز من نبود
خواندم و عاشق شدم من ، شاعرانه ، بی بهانه.....
دیدگاه ها (۸)

عشق ینی بگی داره گــریم میگیره بگه غلــط کردی مگه دستــه خود...

ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻓﺎﻧﻮﺳﺶ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥﭘﺸﺖ ﺩﺭﺵ ﻣﯽ ...

در نمازم خم ابروی تو با یاد آمدحالتی رفت که محراب به فریاد آ...

یادم باشدعاشق ِ کسی شوم کهشعر را بلد باشد !کسی که بفهمدوقتی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط