جوانی داشتیم بدزبان و قلدر شهره محل بود اهل نماز و

🔸 جوانی داشتیم بدزبان و قُلدُر شُهره محل بود. اهل نماز و روزه هم نبود صالح اصرارداشت بره و باهاش رفیق شه؛ بقیه که متوجه شده بودن باهاش مخالفت میکردن که آخه اون جوان به باورهای تو که اعتقادی ندارہ و به هیچ صراطی مستقیم نیست

🔹 ولی صالح یه مبنایی برای خودش داشت.
می گفت: من که نمی تونم نسبت به این جوانِ منحرف بی تفاوت باشم.
خیلی وقت صرف کرد و زحمت کشید. آخرم تونست اون جوان رو از راه اشتباهی که انتخاب کرده بود نجات بده👌
#شهید_عبدالصالح_زارع
دیدگاه ها (۱)

#خاطرات_شهید محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل، عضو یک ...

✍ نمیـدانم چه رازے اسـت ڪه هروقـت #عڪس_هایتان رانگاه میڪنم...

تصویر دیده نشده از شاه سلطان حسن #حسن_شاه

#خاطرات_شهید علمدار لشکر سیدالشهداءجویای شهادت بود می‌گفت : ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط