چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیرد
چه غم وقتی #جهان از عشق نامی تازه می گیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای #مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!
کتابی را که از #خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از #تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد
#شعر_خوب #فاضل_نظري #کتاب_شعر
از این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد
من از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیرد
به روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیرد
چرا ای #مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!
کتابی را که از #خون جگر شیرازه می گیرد
ملال آورتر از #تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیرد
#شعر_خوب #فاضل_نظري #کتاب_شعر
۴.۰k
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.