(پایان ما)
«p20»
روز اردو رسیده ...
رضایت نامه ها رو روی میز معلم میگذاریم...
معلم وارد کلاس میشه و با بچه ها توی اتوبوس ها میریم.
دنبال صندلی میگردم ولی همه جا پره که یهو...
_هی آملیا اینجا خالیه!
وای نه مایکه.
+مرسی رو زمین میشینم.
واقعا از اون بدم میاد.خیلی رو مخه.
میاد دنبالم و دستمو میگیره.
_بس کن دیگه بیا بشین .
دستمو میکشم.
اتوبوس یهو راه میافته و من لیز میخورم و نزدیکه بخورم زمین که...
_بازم نمیای؟!
منو میگیره ، لعنتی قلبم چرا به تبش افتاده؟
این چه نگاهیه!سرده ولی مهربون ، عشقه ولی عصبی ، خسته ولی پر هیجان.
سرمو میندازم پایین...
+م...مر..سی.
میشینیم...
چیک!
+هی چیکار میکنی؟!
_عکسمون خوبه.
+هی سریع تر پاکش کن.
_چرا؟مگه ما دوست نیستیم؟!
چی ، الان گفت دوست؟چرا با این کلمه شک شدم؟.
+دوست؟
روز اردو رسیده ...
رضایت نامه ها رو روی میز معلم میگذاریم...
معلم وارد کلاس میشه و با بچه ها توی اتوبوس ها میریم.
دنبال صندلی میگردم ولی همه جا پره که یهو...
_هی آملیا اینجا خالیه!
وای نه مایکه.
+مرسی رو زمین میشینم.
واقعا از اون بدم میاد.خیلی رو مخه.
میاد دنبالم و دستمو میگیره.
_بس کن دیگه بیا بشین .
دستمو میکشم.
اتوبوس یهو راه میافته و من لیز میخورم و نزدیکه بخورم زمین که...
_بازم نمیای؟!
منو میگیره ، لعنتی قلبم چرا به تبش افتاده؟
این چه نگاهیه!سرده ولی مهربون ، عشقه ولی عصبی ، خسته ولی پر هیجان.
سرمو میندازم پایین...
+م...مر..سی.
میشینیم...
چیک!
+هی چیکار میکنی؟!
_عکسمون خوبه.
+هی سریع تر پاکش کن.
_چرا؟مگه ما دوست نیستیم؟!
چی ، الان گفت دوست؟چرا با این کلمه شک شدم؟.
+دوست؟
۱.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.