غروبها

غروب‌ها،
درد دارند…
نه از رفتن خورشید،
از نبودن کسانی که باید کنارمان می‌بودند…

هر رنگِ این آسمانِ بی‌رحم،
یاد کسی را زنده می‌کند،
و من
می‌نشینم با دلی گرفته
در سکوتِ بی‌پایانِ غروب،
و فقط دلتنگی را تماشا می‌کنم…

#دلتنگی #سکوت
دیدگاه ها (۰)

می خواهم از زمانی که برایم باقی مانده لذت ببرمشاکر روزهایی ب...

گفتم : بهانه‌ای نیست تا پر زنم به سویتگفتا  : تو بال بگشا ، ...

دل چیزی بیشتر از تپیدن است...جایی ست که خاطره ها ریشه می دوا...

نگران‌ شو، امــا نگران نمان.بخند، اما خندان نمان تنها حالتی ...

...دلتنگی های غروب جمعه، ترکیبی است که گویی یک جهان حسرت و س...

نفس اش بند دلش تنگ چه باید می کردشیشه ای در به در سنگ چه بای...

دلتنگی ریشه دوانده در تار و پود ِ جانم دلم گرفته هوا گرفته ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط