تو از قلبِ پریشانی آمدی
تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشنِ انگشتانت
می سوختم از اشتیاق
من از لب های تو متولد شده ام
و زندگی ام از تو آغاز می شود
🌱لویی آراگون...♥️
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشنِ انگشتانت
می سوختم از اشتیاق
من از لب های تو متولد شده ام
و زندگی ام از تو آغاز می شود
🌱لویی آراگون...♥️
۳.۳k
۱۳ آبان ۱۴۰۱