تو از قلبِ پریشانی آمدیتا تسکین دهی تب و دردم راو من درختی بودم که در جشنِ انگشتانتمی سوختم از اشتیاقمن از لب های تو متولد شده امو زندگی ام از تو آغاز می شود🌱لویی آراگون...♥️