داستانقرآنوموبایل

#داستان_قرآن_و_موبایل

جوانی موبایلش رو کنار قرآن جا گذاشت و رفت بیرون از منزل وفرصتی برای گفتگو بین قرآن و‌موبایل فراهم شد..

*موبایل:این اولین بار است که منو فراموش میکنه*

قرآن : منو همیشه فراموش میکنه

*موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اونم با من*

قرآن:منم همیشه بااون حرف میزنم ولی گوش نمیده

*موبایل:آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم..

 قرآن:من کلا پیام و بشارت دارم وعده های زیبا دادم ولی بازم منو فراموش میکنه

*موبایل:از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضررباز هم منو ترک نمیکنه..

 قرآن:من طبیب روحها و نفسها و جسم ها هستم با این همه درمان ،از من دوری میکنه

*موبایل:از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه

 قرآن:من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی روش نمیشه ازمن پیش دوستاش تعریف کنه..

جوان از بیرون اومد که موبایلشو برداره

*موبایل: با اجازه شما ،اومد منو ببره،من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه....*

ای مسلمانان والله قرآن محجور و  تنها مانده،حواسمون بهش باشه .....

           *التماس دعـــــا*
دیدگاه ها (۴)

#حکایت_ما_و_خداخدا: بنده من نماز شب بخوان وآن یازده رکعت است...

خدایا یک صبح زیبای دیگر را با ترنم دلنشین پرندگانت آغاز نمود...

اولین قبری که بعد از ظهور شکافته می شود قبر کیست؟امام صادق ع...

اگر خریدنی بودمی خریدم !برای مادر ؛ کمی جوانیبرای پدر ؛ عمر ...

خون آشام عزیز (76)

چند پارتی جونگوون p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط