یک رباعی دهه هفتادی از مجموعه ی مردی که نرفته است برمی گ

یک رباعی دهه هفتادی از مجموعه ی "مردی که نرفته است برمی گردد":

آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه ی چوبه های دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
سید مهدی موسوی

@seyedmehdimoosavi2
دیدگاه ها (۵)

چشمت را باز می کنی و می بینیبزرگترین ضربه ها را همان هایی زد...

"محبوب همه باش" معشوق یکی . . . مهرت را ب...

نمی شود دوستت نداشتلج ام هم که بگیرد از دستتنهایتش این است ک...

آرزو میکردمکه تو خواننده ی شعرم باشیراستی،شعر مرا میخوانی؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط