میخواست از نو همه چیز را شروع کنیم
میخواست از نوهمه چیز را شروع کنیم
قول هایی هم داد
همین طور که داشت صحبت میکرد، یک آن پرت شدم به گذشته ؛ برای تلاش هایی که برای از یاد بردنش کردم.
گفتم دو سال از نداشتنت میگذرد ؛ از ایامی که فهمیدم دوست داشتنت ، همه اش حرف بود و دروغ !
حواست نبود، یعنی نمیخواستی که حواست باشد ، آدم که با یک بی حواس به جایی نمیرسد.
دوست داشتنم روی زمین افتاده بود ،، نه خم میشدی برداری، نه میگذاشتی خودم بردارم
آخر خودم برداشتمش و رفتم به گمانم تازه فهمیدی...
قول هایی هم داد
همین طور که داشت صحبت میکرد، یک آن پرت شدم به گذشته ؛ برای تلاش هایی که برای از یاد بردنش کردم.
گفتم دو سال از نداشتنت میگذرد ؛ از ایامی که فهمیدم دوست داشتنت ، همه اش حرف بود و دروغ !
حواست نبود، یعنی نمیخواستی که حواست باشد ، آدم که با یک بی حواس به جایی نمیرسد.
دوست داشتنم روی زمین افتاده بود ،، نه خم میشدی برداری، نه میگذاشتی خودم بردارم
آخر خودم برداشتمش و رفتم به گمانم تازه فهمیدی...
۶۷۸
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.