من به دین تو در آمدم مادر
من به دین تو در آمدم مادر
که سزاوارترینی برای پرستش
و من رستگارترین به بندگی ات
آفریدگار من کَسی ست
که بغضم را نفس کشید
اشکم را چشید
و زخمم را بوسید
به من فرصت بده
تشهد به لب
سجاده ی دل پهن
هر چه نماز ِ نیاز ِقضا را
برآستان ِ مهرت سجده شوم
حج ِ واجب دارم ، مادرم
بگذار احرام ببندم بر دامانت
بگذار پرسه زنم بر گرد ِ وجودت به تعظیم و طواف
حجاز کجا به گرمی ِ آغوش ِ توست ؟
که بی قراری ام را ذوب
و خستگی ام را خواب می کند
مادرم
دلم ... همان ذبیح ِ ملتمس ِ توست
که قربانی ِ نگاهت کردم
حالا بخند و آغوشت را وعده بده
می خواهم احرامم را باز کنم
و این حج را تمـــــام
که سزاوارترینی برای پرستش
و من رستگارترین به بندگی ات
آفریدگار من کَسی ست
که بغضم را نفس کشید
اشکم را چشید
و زخمم را بوسید
به من فرصت بده
تشهد به لب
سجاده ی دل پهن
هر چه نماز ِ نیاز ِقضا را
برآستان ِ مهرت سجده شوم
حج ِ واجب دارم ، مادرم
بگذار احرام ببندم بر دامانت
بگذار پرسه زنم بر گرد ِ وجودت به تعظیم و طواف
حجاز کجا به گرمی ِ آغوش ِ توست ؟
که بی قراری ام را ذوب
و خستگی ام را خواب می کند
مادرم
دلم ... همان ذبیح ِ ملتمس ِ توست
که قربانی ِ نگاهت کردم
حالا بخند و آغوشت را وعده بده
می خواهم احرامم را باز کنم
و این حج را تمـــــام
- ۶۶۷
- ۱۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط