من به دین تو در آمدم مادر

من به دین تو در آمدم مادر
که سزاوارترینی برای پرستش
و من رستگارترین به بندگی ات

آفریدگار من کَسی ست
که بغضم را نفس کشید
اشکم را چشید
و زخمم را بوسید

به من فرصت بده
تشهد به لب
سجاده ی دل پهن
هر چه نماز ِ نیاز ِقضا را

برآستان ِ مهرت سجده شوم

حج ِ واجب دارم ، مادرم
بگذار احرام ببندم بر دامانت
بگذار پرسه زنم بر گرد ِ وجودت به تعظیم و طواف

حجاز کجا به گرمی ِ آغوش ِ توست ؟
که بی قراری ام را ذوب
و خستگی ام را خواب می کند

مادرم
دلم ... همان ذبیح ِ ملتمس ِ توست
که قربانی ِ نگاهت کردم

حالا بخند و آغوشت را وعده بده
می خواهم احرامم را باز کنم
و این حج را تمـــــام
دیدگاه ها (۶)

برای زیستن هنوز بهانه دارم!من هنوز می توانمبه قلبم که فرسوده...

"من"جز برای "تو‌"نمی‌خواهم خودم راای از همه من‌ های منبهتر م...

نوروز بمانید که ایّام شمایید!آغاز شمایید و سرانجام شمایید!آن...

چه ازدحامی به پا کرده ای در من!همین تو یک نفر !!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط