در آن سپیدهدم که آمدی

در آن سپیده‌دم که آمدی
چون شعری زیبا
آفتاب و بهار نیز با تو آمدند
کاغذهای روی میزم
سبز شدند

قهوه‌ی مقابلم مرا سر کشید
بیش از آنکه بنوشمش

زمانی که پدیدار شدی
اسبان تابلوی روبرویم
ترکم کردند و به سوی تو شتافتند

#نزار_قبانی


#جذاب
دیدگاه ها (۲)

-من برای این که حال خوش داشته باشم باید دوز روزانه‌ی ادبیات ...

‌خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیموز های و هو، جهان همه زیر ...

در نیمکتی رو به دریاسر بر شانه‌هایت گذاشتهو آرزوهایی کودکانه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط