دیدم که بر سراسر من موج می زند

دیدم که بر سراسر من موج می زند
چون هرم سرخگونه آتش
چون انعکاس آب .....
تا بی نهایت
تا آن سوی حیات
گسترده بود او .....
دیدم که در وزیدن دستانش
جسمیت وجودم
تحلیل می رود
دیدم که قلب او
با آن طنین ساحر سرگردان
پیچیده در تمامی قلب من
دیدم که می رهم
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک می خورد .......
در یکدیگر گریسته بودیم
در یکدیگر تمام لحظه ی بی اعتبار وحدت را
دیوانه وار زیسته بودیم ......



#فروغ_فرخـزاد
دیدگاه ها (۶)

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گلبنال بلبل بی دل که جای فریادست...

سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط