دریغا چه میشنوی این دیوانه خدا را دوست داشت محک محبت

دریغا چه می‌شنوی؟ این دیوانه خدا را دوست داشت؛ محک محبت دانی که چه آمد؟ یکی بلا و قهر، و دیگر ملامت و مذلّت.
گفتند: اگر دعوی عشق ما می‌کنی، نشانی باید. محک بلا و قهر و ملامت و مذلّت، بر وی عرض کردند؛ قبول کرد، در ساعت، این دو محک گواهی دادند که نشان عشق صدق است. هرگز ندانی که چه می‌گویم! در عشق جفا بباید، و وفا بباید تا عاشق، پخته لطف و قهر معشوق شود؛ و اگر نه، خام باشد و از وی چیزی نیاید.


📚 از #کتاب تمهیدات | نوشته‌ی #عین‌القضات_همدانی #بخون
دیدگاه ها (۱)

با اینکه این روزا خیلی اوضاعم درهم برهم و بهم ریخته است اما ...

ارتش سفالین چینمجموعه ایست از ۸۰۰۰ مجسمه سفالین که هر کدام ج...

هر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو راعقل نماند بنده را در غم ...

دردم نهفته به ز طبیبان مدعیباشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند #...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط