حکایت ما و خدا

حکایتِ ما و خدا,,,
حکایتِ عجیبی است...
مثِل قصه ی استاد نقره کارِ...
می گویند وقتی استادِ نقره کار، نقره را صیقل می دهد، آن را داخل آتش نگه می دارد اما چشم از نقره برنمی دارد،
تا زمانی نقره را در آتش نگه می دارد که عکس خود را در نقره ی صیقل یافته ببیند!!!
درست مثلِ خداااا...
وقتی می خواهد صیقل پیدا کنیم ما را در آتشِ سختی های خودمان وارد می کند',,,
اما چشم از ما برنمی دارد...
تا جایی که عکسِ خودش را در ما ببیند...

#عشق#خدا#قرآن#دخترونه#

عکاس : #شبنم_موحد
دیدگاه ها (۱)

وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستنتو هم یه جوری باشکه نه مح...

روے من شرط ببند ...!!!!!تمام “دل” ها را رد کرده امچشم بستہ ا...

در حقیقت آدم هاهیچ کس را ندارند؛این را آدم در روزهای #جمعهاز...

دیگر بهانه نمی گیرم...فقطدلم می گیرد وقتیدر گیر واگیر ِاین د...

بسم الله الرحمن الرحیم راه خدا :راه های بر اساس زور و اجبار،...

شوهر دو روزه. پارت پایانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط