فیک ستاره من(پارت44)
که یهو جیمین دید گوشیش زنگ میخوره جواب داد
جیمین: بله
پدرج: سلام. پسرم خوبی
جیمین: براچی زنگ زدی. (سرد)
پدرج: پسرم برات یه خبر دارم
جیمین: چه خبری. ( سرد)
پدرج: نمیشه همینجوری پشت تلفن بهت بگم
جیمین: من سرم شلوغه.. نمیتونم بیام.
پدرج: ولی موضوع کار من درباره وارثه
جیمین: دودقیقه دیگه اونجام
پدر پوزخند صدا داری زد
پدرج: خوبه
جیمین قطع کرد
و با سرعت زیاد رانندگی کرد بعد چند مین رسید
پیاده شد وارد عمارت شد رفت داخل که همه خدمتکار ها بهش تعظیم کردن
پدر از پله ها امد پایین
پدرج: پسرمم
پدر جیمین خواست جیمین رو بغل کنه که جیمین کنار کشید
جیمین: چه کاری داشتی
پدرج: اهم خوب بیا بشین
جیمین نشست پدر جیمین هم روبروش نشست
پدرج: چی میخوری
جیمین: میدونستی وقت من با ارزش تر از خانوادمه پس زودتر حرفتو بزن. (سرد تند)
پدرج: باشه باشه ببین پسرم من دیگه دارم پیر میشم و باید برا خودم جانشینی انتخاب کنم که من میخواستم بردار بزرگترتو انتخاب کنم که دیروز فهمیدم بردارت یه مریضی خطرناک گرفته
جیمین: مریضی؟ خب چه مریضی داره مگه
پدرج: سرطان خون داره که دکتر گفت خیلی خطرناکه و امکان مرگش بالاست
جیمین: اها
پدرج: پس من تصمیم گرفتم اگر داداشت خوب نشد تورو جانشین خودم کنم
جیمین: من!؟
پدرج: اره
جیمین؛ اوم
پدر ج: خوشحالی؟
جیمین: خوبه اون پسره زشت بی ارزش الان داره میشه جانشین پدرش
پدر: ج. جیمین منو ببخش بابت رفتارای گذشتم
جیمین: الان انتظار داری بیام دستتو ببوسم ببخشمت
پدرج: میدونم سخته منو ببخشی
جیمین: میتونم بردارمو ببینم
پدرج: اره اره بالا تو اتاقش خوابه
جیمین بلند شد رفت بالا اروم در اتاق بردارشو باز کرد رفت کنارش رو تخت نشست موهای بردارشو نوازش داد
جیمین: خیلی دوست دارم... ولی میدونی چیو بیشتر دوست دارم.... که بشم بزرگترین رئیس مافیا.... متاسفم ولی من ثروت و قدرت رو به خانوادم ترجیه میدم..... کار بدی نمیکنم فقط دارم مثل خانوادم رفتار میکنم... سرد بی احساس خشن
جیمین یه پوزخند ترسناک زد و از جاش بلند شد از خونه رفت بیرون نشست تو ماشین و رفت خونش
ویو ا. ت
وارد خونم شدم رفتم لباسامو برداشتم رفتم حموم خودمو شستم با حوله دروم و یه حوله رو سرم امدم تو اتاق داشتم موهامو خشک میکردم که یه صدا های عجیبی از اتاق نشیمن میومد رفتم تا ببینم چه صدای که یهو.........
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.