حکایت دلتنگی

حکایت دلتنگی حکایت غربت دل در دیار آشناست
شبهای بی ستاره ای که ماهی در آن نبود گذشت

حال نور ماهت ظلمت شب را شکافت
و از برکت حضورت دوباره آسمان دل ستاره باران شد

و چه رویایییست شبی که در آسمان آن ماهش تو باشی
و نور مهتابت در برکه های دل بتابد و نیلوفر مردابش دوباره گل کند

و چه رویاییست عطر بوی یاس
و چه زیباست غروبی که مست عطر بوی یاس باشی


#خاص #زیبا
دیدگاه ها (۱)

من مشق عشق میکنمو هرروز را با خاطر و خیال تو شب میکنمشاید با...

دلم به اندازه غم تمام بشریت سنگین است ...

من برای شهر دلتنگی باران خواستم ...

بوته ی یاس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط