داستان پند آموز

🔴 داستان پند آموز

✍روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایداربه آنجا رفت. در راه به امیدیافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان رابرایتان ارسال کن.

مرد گفت: من ایمیل ندارم.مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید.متاسفم من برای شما کاری ندارم. مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد وچیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.

از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خودخرید میکرد و در بالای شهرمیفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم واردتجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ درحال بستن قرداد به صورت تلفنی بود،مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان رابدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.مرد گفت: ایمیل ندارم.

مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین. مرد گفت: احتمالآ سرایدارشرکت مایکروسافت بودم.!

💥گاهی نداشته های ما به نفع ماست
دیدگاه ها (۰)

به خاطر بسپار...زندگی بدون چالش؛ مزرعه بدون حاصل است.تنها مو...

« الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »خدا را بر نعمتهاى ظ...

‌تا ابد در اوجِ قدرت زیستنمُلکِ هستی را مُسخَّر داشتنبر تو ا...

🔴 شبلی و کودکانشبلی، عارف معروف به مسجدی رفت که دو رکعت نماز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط