پندانه

🔆 #پندانه

غفلت از خود ماست

دختری با پدرش می‌خواستند از یک پل چوبی رد شوند.

پدر رو به دخترش گفت:
دخترم، دست من را بگیر تا از پل رد شویم.

دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمی‌گیرم، تو دست مرا بگیر.

پدر گفت:
چرا؟ چه فرقی می‌کند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.

دخترک گفت:
فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم، ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما اگر تو دست مرا بگیری، هرگز آن را رها نخواهی کرد!

این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است.
هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ما را بگیرد، هرگز دستمان را رها نخواهد کرد!

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
دیدگاه ها (۰)

🔅 #هر_روز_با_قرآن شرکت در ختم قرآن برای...

آقای قوه‌قضائیه! کی نوبت محاکمه سلبریتی‌ها می‌شود؟نظریه‌پراک...

اصلا اسمش قاسم بود 😭#قاسم_سلیمانی

📹شفاعت مادرتنها راهی که مورد شفاعت مادر قرار بگیری اين است ک...

🌸✨خدایا،یادمان بده که هنوز می‌شود از نو شروع کرد،که هنوز می‌...

چرا حرف منو باور نمیکنی

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط