هست شب

هست شب
یک شب دم کرده و خاک
رنگ رخ باخته است
باد - نو باوه ی ابر - از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب
همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم ازین روست نمی بیند
اگر گمشده یی راهش را
با تنش گرم،بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته من ماند
به تنم خسته
که می سوزد از هیبت تب
هست شب . آری شب
دیدگاه ها (۵)

تو دنیا بهترین چیز اینه که بدو...

قصه از حنجره ایست ،که گره خورده به بغض ،یک طرف خاطره ها ، یک...

هــر بار که چشمانت رامی بندی و بــاز می کنی ،بیشتــر شک می ک...

دنیا قشنگ تر بود اگرآدمها مثل سایه هایشان صاف و یکرنگ بودند!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط