آمد درخواب من دشب چه کار داشت

آمدي درخواب من ديشب چه کاري داشتى
اي عجب از اين طرفها هم گذاري داشتى

راه را گم کرده بودي نيمه شب شايد عزيز
يا که شايد با دل تنگم قراري داشتى

مهرباني هم بلد بودي عجب نامهربان
بعد عمري يادت افتاده که ياري داشتى

سر به زيرانداختي و گفتي آهسته سلام
لب فروبستي نگاه شرمساري داشتى

خواستم چيزي بگويم گريه بغضم را شکست
نه نگفتم سالها چشم انتظاري داشتى

با نوازش مي کشيدي آه و مي گفتي ببخش
سربه دوشم هق هق بي اختياري داشتى

وقت رفتن بغض کردي خيره ماندي سوي من
شايد از ديوانه ي خود انتظاري داشتى

صبح بوي گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش مي شد باز در خوابم گذاري داشتى


#شهریار
دیدگاه ها (۲)

به نگاهی به کلامی و گهی با بوسه تو چه آسان بلدی دل ببری هر ل...

یه واژه کوردی هست به نام «هوژین» یعنی زندگی‌بخش،یعنی کسی که ...

مرا سرمه کنبه چشمهایتبگذار ببینمت نگاهت کنمبوسه بارانبنوشمت....

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهرهیچ کس هیچ کس اینجا به تو م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط