جنگل همه ی شب سوخت در صاعقه ی پاییز
جنگل همهی شب سوخت در صاعقهی پاییز
از آتش دامنگیر ای سبز جوان برخیز!
برگ است که میبارد! چشم تو نبیند کاش
این منظره را هرگز در عالم رویا نیز
هیهات... نمیدانم این شعله که بر من زد
از آتش «تائیس» است یا بارقهی «چنگیز»
خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!
تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز
مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز
از آتش دامنگیر ای سبز جوان برخیز!
برگ است که میبارد! چشم تو نبیند کاش
این منظره را هرگز در عالم رویا نیز
هیهات... نمیدانم این شعله که بر من زد
از آتش «تائیس» است یا بارقهی «چنگیز»
خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!
تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز
مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز
۲.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.