طرح خوانش ده روز آخر
#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_هفتم
#قسمت_چهل_و_نهم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
دیگر وارد روز شنبه، ۲۱ فروردین شده بودیم. ساعت ۲ بعد از نیمه شب بود. من و ابراهیم هم در محوطه ساختمان مرصد الحاضر منتظر بودیم و حرص میخوردیم و از وضعیت موجود ناراحت و نگران بودیم. ابراهیم رفت وضو گرفت تا نماز بخواند. ابومحسن و حیدر هم طبقه بالای مرصد بودند و داشتند با ارتشی های سوری که متّه(نوعی نوشیدنی رایج بین سوری ها) می خوردند صحبت می کردند
نیم ساعت بعد بالاخره نیروهای شناسایی رسیدند. رفتیم سراغ شان که نتیجه را بپرسیم گفتند:«عرض و عمق رودخانه ها زیاد بوده و امکان تردد نیست.»
به هر حال دستور حرکت دادند. نمیدانم چرا؛ شاید فرماندهان مافوق، هدف دیگری مدنظرشان بود و ما متوجه نبودیم.
در هر حال ساعت سه بعد از نیمه شب راه افتادیم به سمت العیس، عمار هم که از وضعیت و ناهماهنگی موجود ناراحت بود، اصرار داشت که خودش هم بیاید. من و حامد و ابراهیم جلو ایستاده بودیم.
در ابتدای مسیر روی جاده اصلی الحاضر_العیس حرکت میکردیم. حدود ۱۷۰۰ متر پیاده روی کردیم. رسیدیم به پلی که روی کانال فاضلاب بود و همان خاکریز ۳متری که پشتش بود.
این دفعه سوم بود که در طول چند ساعت مسیر خسته کننده را می آمدم. دفعه اول که با ابراهیم آمده بودیم برای شناسایی. دفعه دوم نیروهای شناسایی و الوار ها را برده بودم. این بار هم که آمده بودیم برای عملیات اصلی. واقعا از لحاظ جسمی خسته شده بودم. تازه می فهمیدم که ابراهیم چرا اینقدر روی آمادگی جسمانی و ورزش تاکید داشت.
علاوه بر اینکه مربی جودو و دفاع شخصی بود، از آمادگی جسمانی، کوهنوردی، شنا، دویدن و بدنسازی غافل نمیشد. اعتقاد داشت ورزش و سلامت جسم، اثر مستقیم روی کیفیت کار و عبادت انسان دارد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
#فصل_هفتم
#قسمت_چهل_و_نهم
____🍃🌸🍃🌸🍃____
دیگر وارد روز شنبه، ۲۱ فروردین شده بودیم. ساعت ۲ بعد از نیمه شب بود. من و ابراهیم هم در محوطه ساختمان مرصد الحاضر منتظر بودیم و حرص میخوردیم و از وضعیت موجود ناراحت و نگران بودیم. ابراهیم رفت وضو گرفت تا نماز بخواند. ابومحسن و حیدر هم طبقه بالای مرصد بودند و داشتند با ارتشی های سوری که متّه(نوعی نوشیدنی رایج بین سوری ها) می خوردند صحبت می کردند
نیم ساعت بعد بالاخره نیروهای شناسایی رسیدند. رفتیم سراغ شان که نتیجه را بپرسیم گفتند:«عرض و عمق رودخانه ها زیاد بوده و امکان تردد نیست.»
به هر حال دستور حرکت دادند. نمیدانم چرا؛ شاید فرماندهان مافوق، هدف دیگری مدنظرشان بود و ما متوجه نبودیم.
در هر حال ساعت سه بعد از نیمه شب راه افتادیم به سمت العیس، عمار هم که از وضعیت و ناهماهنگی موجود ناراحت بود، اصرار داشت که خودش هم بیاید. من و حامد و ابراهیم جلو ایستاده بودیم.
در ابتدای مسیر روی جاده اصلی الحاضر_العیس حرکت میکردیم. حدود ۱۷۰۰ متر پیاده روی کردیم. رسیدیم به پلی که روی کانال فاضلاب بود و همان خاکریز ۳متری که پشتش بود.
این دفعه سوم بود که در طول چند ساعت مسیر خسته کننده را می آمدم. دفعه اول که با ابراهیم آمده بودیم برای شناسایی. دفعه دوم نیروهای شناسایی و الوار ها را برده بودم. این بار هم که آمده بودیم برای عملیات اصلی. واقعا از لحاظ جسمی خسته شده بودم. تازه می فهمیدم که ابراهیم چرا اینقدر روی آمادگی جسمانی و ورزش تاکید داشت.
علاوه بر اینکه مربی جودو و دفاع شخصی بود، از آمادگی جسمانی، کوهنوردی، شنا، دویدن و بدنسازی غافل نمیشد. اعتقاد داشت ورزش و سلامت جسم، اثر مستقیم روی کیفیت کار و عبادت انسان دارد.
🔻ادامه دارد...
─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
🎁 #عارفان_مجاهد #شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir
✅ نشرش با شما
۱.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.