میدونی رفیق

میدونی رفیق،
یه روزی به خودمون میایمُ می‌بینیم سی سالگی رو شونه هامون نشسته و ما هنوز هیچ کاری نکردیم،
به این فکر میکنیم ک چه کارایی رو میتونستیم انجام بدیم ولی انجام ندادیم،
چه حرفایی رو نزدیم و چه حرفایی رو بی جا زدیم،
چه دوست دارمایی  رو تو گلو بریدیم و شدیم قاتل بالنفس،
از لمس چه خاطره هایی به خاطر حجب و حیا درگذشتیم،
و چه بوسه هایی رو تر نکرده پس زدیم،
آه...
حتی خیالبافی درموردشم آدمو منزجر میکنه،
بیا قول بدیم هیچ وقت نزاریم به سندرم سی سالگی برسیم...
#مریمی_نوشت


#عاشقانه #جذاب #خاص
دیدگاه ها (۱)

تابستان را که داغِ نیامدن کردیپاییز را سردِ نبودن نکنگناه دا...

همه ی حرفش همین بود:_اردیبهشت مالِ عشقه!فکر میکردم دارم شکوف...

با من مدارا کن!بعد‌ها که جهانت تهی تر از هر کویری شودو دستی ...

کسی ک بخواد بمونه می مونه مگه این ک خدا نخوادکسی ک بخواد بره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط