پارت ۷ گل پژمرده من🥀
....یا نکنه خجالت میکشی؟
یونگی : ن نه بیا
من : هانیا و یونگی ، وانیا و شوهرش و تیکه تیکه هم جیهوپ با هانیا و وانیا میرقصه .
اول هانیا دست های یونگی رو دور کمرش میزاره و دست های خودش هم روی شونه های یونگی میزاره موزیک پخش میشه و شروع به رقص میکنن هانیا و یونگی رقص رو عادی پیش میبرن اما بعد خیلیییی به هم نزدیک تر میشن در اندازه ای که یک بار سی نه اای بزرگ هانیا اشتباهی به یونگی میخوره و یکم دردش میگره و یونگی هم خجالت میکشه اما جوری رفتار میکنن که انگار چیری نشده .
بعد از همون برخورد مبارکککک آهنگ همون ثانیه تموم میشه و هانیا توی دست شویی میره و چون برخورد مهکم بود دستش رو روی سی نش میزاره و ناله آرومی میکنه
یونگی : یه صدای ناله اومد از دست شویی فهمیدم هانیا هست وایییس خاک تو سرمممم چرا باید بخوره بهمممممممممم!؟ ولش اصلاً مثلاً هیچی نشده تو میتونی فایتینگ !!
من : یک ساعت گذشت هانیا ۲ شیشه بزرگ ودکا ۹۰ درصد خورده بود کامل مست بود و داشت میرفت تو دیوار کههههههههه...... که ؟ هااا که چی ؟ میخوای بدونی ها ولی من نمیگم که چی شدش🤣 اوکی باشه باشه میگم ولم کنننننن کمکککک این زنیکه الان من رو بکشی دیگه کی برات این رمان رو بنویسه ؟
داشت میرفت تو دیوار که یونگی رو گوشه دیوار دید و سعی کرد یکم کج تر بره تا بیوفته تو بغل یونگی خلاصه خودش رو انداخت تو بغل یونگی و رو پاش نشست و صورت هاشون روبه رو هم بود
من : ببین میخوام یکم ماستیش کنم اوک ؟
هانیا رو دی ک یونگی نشسته بودددددددد
یونگی : آخخ یاااا چیکار میکنی؟ پاشووو!
هانیا : بامستی و استرس و تلو تلو خوردن
آ آخخخ ب ب ببخشید م من معزرت میخوام ب ببخ ببخشید سریع بلند میشه و درحالی که خودش هم دردش کرفته بود و سرگیچه داشت تو دست شویی با تلو تلو میره و به سنگ رو شویی تکیه میده سرش رو تو دست هاش گرفته :: آخخخخخ سرم درد میکنهههه آییی حالم خوب نیس در حال که گوش هاش صوت میکشه و تب میکنه فقط صدای صوت و جیغ میشنوه
یکم بلد داد میزنه و با دستش تو سرش میکوبه بزور پا میشه و میره ببین بچه ها و سمت یونگی که کیفش هست و توش اسپریش رو در میاره و یکم ازش میزنه و بزور نفس میکشع
یونگی : ها هان هانیاااا چ چشه ؟؟؟؟ هانیا خوبی ؟؟؟؟؟؟
آ آره خوبم م میشه منو ببری خونه لطفاً ؟
یونگی : بازوی هانیا رو میگیره و کمکش میکنه
یونگی : با میای خونه ی من یا میام خونت !!!!
هانیا : یونگیاااا ح ح حالم خوبه چ چیزی نیست !
یونگی : پس میای خونم !
خلاصه یونگی هانیا را به زور به خونش میبره
در حالی که روی مبل نشسته بودن
هانیا : یونگی گفتم خوبم واس چی منو آوردی اینجاااا
یونگی حرف نزن بیا بهت لباس بدم
هانیا : فکر کردی لباسات اندازم میشه؟
یونگی : کاچی به از هیچی !
من : خلاصه میرن تو اتاق یونگی و یه لباس ازش میگیرن
و هانیا یونگی رو میندازه بیرون و لباس میپوشه
( تا بالا زانو هس پس شلوار نمیپوشه ) اسلاید ۳ و ۲.
یونگی : ن نه بیا
من : هانیا و یونگی ، وانیا و شوهرش و تیکه تیکه هم جیهوپ با هانیا و وانیا میرقصه .
اول هانیا دست های یونگی رو دور کمرش میزاره و دست های خودش هم روی شونه های یونگی میزاره موزیک پخش میشه و شروع به رقص میکنن هانیا و یونگی رقص رو عادی پیش میبرن اما بعد خیلیییی به هم نزدیک تر میشن در اندازه ای که یک بار سی نه اای بزرگ هانیا اشتباهی به یونگی میخوره و یکم دردش میگره و یونگی هم خجالت میکشه اما جوری رفتار میکنن که انگار چیری نشده .
بعد از همون برخورد مبارکککک آهنگ همون ثانیه تموم میشه و هانیا توی دست شویی میره و چون برخورد مهکم بود دستش رو روی سی نش میزاره و ناله آرومی میکنه
یونگی : یه صدای ناله اومد از دست شویی فهمیدم هانیا هست وایییس خاک تو سرمممم چرا باید بخوره بهمممممممممم!؟ ولش اصلاً مثلاً هیچی نشده تو میتونی فایتینگ !!
من : یک ساعت گذشت هانیا ۲ شیشه بزرگ ودکا ۹۰ درصد خورده بود کامل مست بود و داشت میرفت تو دیوار کههههههههه...... که ؟ هااا که چی ؟ میخوای بدونی ها ولی من نمیگم که چی شدش🤣 اوکی باشه باشه میگم ولم کنننننن کمکککک این زنیکه الان من رو بکشی دیگه کی برات این رمان رو بنویسه ؟
داشت میرفت تو دیوار که یونگی رو گوشه دیوار دید و سعی کرد یکم کج تر بره تا بیوفته تو بغل یونگی خلاصه خودش رو انداخت تو بغل یونگی و رو پاش نشست و صورت هاشون روبه رو هم بود
من : ببین میخوام یکم ماستیش کنم اوک ؟
هانیا رو دی ک یونگی نشسته بودددددددد
یونگی : آخخ یاااا چیکار میکنی؟ پاشووو!
هانیا : بامستی و استرس و تلو تلو خوردن
آ آخخخ ب ب ببخشید م من معزرت میخوام ب ببخ ببخشید سریع بلند میشه و درحالی که خودش هم دردش کرفته بود و سرگیچه داشت تو دست شویی با تلو تلو میره و به سنگ رو شویی تکیه میده سرش رو تو دست هاش گرفته :: آخخخخخ سرم درد میکنهههه آییی حالم خوب نیس در حال که گوش هاش صوت میکشه و تب میکنه فقط صدای صوت و جیغ میشنوه
یکم بلد داد میزنه و با دستش تو سرش میکوبه بزور پا میشه و میره ببین بچه ها و سمت یونگی که کیفش هست و توش اسپریش رو در میاره و یکم ازش میزنه و بزور نفس میکشع
یونگی : ها هان هانیاااا چ چشه ؟؟؟؟ هانیا خوبی ؟؟؟؟؟؟
آ آره خوبم م میشه منو ببری خونه لطفاً ؟
یونگی : بازوی هانیا رو میگیره و کمکش میکنه
یونگی : با میای خونه ی من یا میام خونت !!!!
هانیا : یونگیاااا ح ح حالم خوبه چ چیزی نیست !
یونگی : پس میای خونم !
خلاصه یونگی هانیا را به زور به خونش میبره
در حالی که روی مبل نشسته بودن
هانیا : یونگی گفتم خوبم واس چی منو آوردی اینجاااا
یونگی حرف نزن بیا بهت لباس بدم
هانیا : فکر کردی لباسات اندازم میشه؟
یونگی : کاچی به از هیچی !
من : خلاصه میرن تو اتاق یونگی و یه لباس ازش میگیرن
و هانیا یونگی رو میندازه بیرون و لباس میپوشه
( تا بالا زانو هس پس شلوار نمیپوشه ) اسلاید ۳ و ۲.
۲.۱k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.