موندن بهانه می خواد.
موندن بهانه می خواد.
وقتی تووی دلگیرترین غروب هفته، چشمات رو میبندی،
بغضت رو میخوری، دار و ندارت رو میریزی
تووی خودت...
یعنی بریدی.
وقتی خودت رو صفر می کنی
و از خاطراتت میزنی بیرون،
یعنی دیگه دلیلی برای موندن نداری.
انگار؛
خیلی زودتر از اینها باید میفهمیدی،
بندِ ناف بریده شده رو به زور گره نمیزنن.
چقدر دیر فهمیدی؛
برای موندن،
باید کسی میبود،
تا بودنت رو به چنگ و دندون بکشه.
اما نبود...
باید کسی میبود
تا ترس از نبودنت،
کابوس همهی عمرش بشه.
اما نشد...
چقدر دیر فهمیدی از یه جایی به بعد؛
باید نباشی:)
باید نمونی:)
باید بری:)
وقتی "اتفاقِ کسی" نیستی.
موندن،
بهانه میخواست.
وقتی تووی دلگیرترین غروب هفته، چشمات رو میبندی،
بغضت رو میخوری، دار و ندارت رو میریزی
تووی خودت...
یعنی بریدی.
وقتی خودت رو صفر می کنی
و از خاطراتت میزنی بیرون،
یعنی دیگه دلیلی برای موندن نداری.
انگار؛
خیلی زودتر از اینها باید میفهمیدی،
بندِ ناف بریده شده رو به زور گره نمیزنن.
چقدر دیر فهمیدی؛
برای موندن،
باید کسی میبود،
تا بودنت رو به چنگ و دندون بکشه.
اما نبود...
باید کسی میبود
تا ترس از نبودنت،
کابوس همهی عمرش بشه.
اما نشد...
چقدر دیر فهمیدی از یه جایی به بعد؛
باید نباشی:)
باید نمونی:)
باید بری:)
وقتی "اتفاقِ کسی" نیستی.
موندن،
بهانه میخواست.
۲.۱k
۰۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.