از مزامیر بلند لب داوودی ها
از مزامیر بلند لب داوودی ها
میشنیدم که میایی به همین زودی ها
آفتابا چقدر بی تو به شب نزدیکیم
به سیاهی، به تباهی و به نابودی ها
جشن ها ظاهرا از دوری تو غمگینند
که به روضه بکشد آخر مولودی ها
کار از آب گذشته ست نمانده اثری
جز گلستان تو بر آتش نمرودی ها
ما مریض گل لبخند تو هستیم آقا
چه نیازیست به این نسخه ی بهبودی ها
جمکران! لطف دو گلدسته ی چون یازده ات
میپراند همه را از صف مردودی ها
بعد هربیت به لبخند تو می اندیشم
درس آموخته ام از شفق و جودی ها
دلخوشم نام مرا هم بنویسی روزی
بین یاران خودت مهدی موعودی ها
صبح نقاره ی صحن رضوی گفت به شهر:
که قرار است بیایی به همین زودی ها.
میشنیدم که میایی به همین زودی ها
آفتابا چقدر بی تو به شب نزدیکیم
به سیاهی، به تباهی و به نابودی ها
جشن ها ظاهرا از دوری تو غمگینند
که به روضه بکشد آخر مولودی ها
کار از آب گذشته ست نمانده اثری
جز گلستان تو بر آتش نمرودی ها
ما مریض گل لبخند تو هستیم آقا
چه نیازیست به این نسخه ی بهبودی ها
جمکران! لطف دو گلدسته ی چون یازده ات
میپراند همه را از صف مردودی ها
بعد هربیت به لبخند تو می اندیشم
درس آموخته ام از شفق و جودی ها
دلخوشم نام مرا هم بنویسی روزی
بین یاران خودت مهدی موعودی ها
صبح نقاره ی صحن رضوی گفت به شهر:
که قرار است بیایی به همین زودی ها.
۵۳۲
۲۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.