وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین

وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین
می روی
و می‌بینی چقدر آهسته می رود
تازه می‌فهمی چقدر پیر شده !

وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را می‌خورد ، تازه می‌فهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید..
.
در ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
در ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
در ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
در ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
در ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
در ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
در ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
در شصت سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الآن اینجا باشن ...
.
و این رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الآن....
**************************************
باباجون. جونم فدات خـــــیلی دوستت دارم.سایه ت همیشگی.روزت مبارک قهرمان قصه م
***************************************
همسرم.عشق من.تاج سرم.روزت مبارک.وجودت تا ابد
روزت مبارک مرد من
دیدگاه ها (۴)

غلامعلی حداد عادل که رییس فرهنگستان ادب است، به جای کلمه ی ع...

😄

‏پدرم ﺳﻼﻡﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺧﺪﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ؟پدر ...

فدای خنده های یگانه دخترم☺ 😘 😚

ترسناک ترین خاطره ی من

معرفی فیک (دور اما آشنا )

سناریو BTS درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط