آنقدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو

آنقـدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو
ماهی گم شـده در حسرت آبم که نگو

مثل پیری که توان رفته ز جانش دایم
پی آن کـودکی و عهـد شبابم کـه نگو

عـذر تقصیر اگر فکر و خیالم تـو شدی
آنقـدر در تـو گُم و غرق سرابم کـه نگو

بس کـه از عمق وجود، از غم تو لرزیدم
مثـل بم گشته ام و خانه خرابم که نگو

همه شب زمزمه ام گوشهٔ میخانه شده
آنقدر تشنه ی یک جام شرابم کـه نگو
دیدگاه ها (۰)

ی گوشه ز جهنم بهشتی بسازم

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست؛شاید آن خنده که امروز،دریغش کرد...

امروز صبح ...تو را با هیچ واژه‌ ی عاشقانهتکراری نخواهم خواند...

دعایت میکنم هر شببه عطر میخک و مریمالهی در دلت هرگزنباشد غصه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط