آنقـدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو
آنقـدر تشنه ی یک جام شرابم که نگو
ماهی گم شـده در حسرت آبم که نگو
مثل پیری که توان رفته ز جانش دایم
پی آن کـودکی و عهـد شبابم کـه نگو
عـذر تقصیر اگر فکر و خیالم تـو شدی
آنقـدر در تـو گُم و غرق سرابم کـه نگو
بس کـه از عمق وجود، از غم تو لرزیدم
مثـل بم گشته ام و خانه خرابم که نگو
همه شب زمزمه ام گوشهٔ میخانه شده
آنقدر تشنه ی یک جام شرابم کـه نگو
ماهی گم شـده در حسرت آبم که نگو
مثل پیری که توان رفته ز جانش دایم
پی آن کـودکی و عهـد شبابم کـه نگو
عـذر تقصیر اگر فکر و خیالم تـو شدی
آنقـدر در تـو گُم و غرق سرابم کـه نگو
بس کـه از عمق وجود، از غم تو لرزیدم
مثـل بم گشته ام و خانه خرابم که نگو
همه شب زمزمه ام گوشهٔ میخانه شده
آنقدر تشنه ی یک جام شرابم کـه نگو
۷.۲k
۲۹ مهر ۱۴۰۱