چشم بیمار تو ای می زده بیمارم کرد
چشم بیمار تو ای می زده بیمارم کرد
حلقۀ گیسویت ای یار گرفتارم کرد
سرو بُستان نکویی گُل گُلزار جمال
غمزۀ ناکرده ز خوبان همه بیزارم کرد
همۀ می زدگان هوش خود از کف دادند
ساغر از دست روان بخش تو هُشیارم کرد
چکنم شیفته ام سوخته ام غمزده ام
عشوه ات والۀ آن لعل گُهر بارم کرد
عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم به در آورد و سر دارم کرد
عشقت از مدرسه و حلقۀ صوفی راندم
بندۀ حلقه بگوش در خمّارم کرد
باده از ساغر لبریز تو جاویدم ساخت
بوسه از خاک درت محرم اسرارم کرد.. **M**
حلقۀ گیسویت ای یار گرفتارم کرد
سرو بُستان نکویی گُل گُلزار جمال
غمزۀ ناکرده ز خوبان همه بیزارم کرد
همۀ می زدگان هوش خود از کف دادند
ساغر از دست روان بخش تو هُشیارم کرد
چکنم شیفته ام سوخته ام غمزده ام
عشوه ات والۀ آن لعل گُهر بارم کرد
عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم به در آورد و سر دارم کرد
عشقت از مدرسه و حلقۀ صوفی راندم
بندۀ حلقه بگوش در خمّارم کرد
باده از ساغر لبریز تو جاویدم ساخت
بوسه از خاک درت محرم اسرارم کرد.. **M**
۳۹۹
۱۰ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.