مثلِ چای با عطرِ هل،
مثلِ چای با عطرِ هل،
وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش،
در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا،
در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش
رویِ پیشانیِ داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان..
یکی که اسمش،
بی هیچ قید و شرطی "رفیق" است،
در این قطحیِ واژهیِ "دوست"...!
وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش،
در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا،
در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش
رویِ پیشانیِ داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان..
یکی که اسمش،
بی هیچ قید و شرطی "رفیق" است،
در این قطحیِ واژهیِ "دوست"...!
۳.۸k
۲۲ آذر ۱۳۹۶