پارت ۹
دید سایا منتظرش وایساده
سایا: بریم؟
ات: بریم
ات و سایا سوار ماشین شدن رسیدن فرودگاه
ویو ته
صبح با صدای جیغ و داد هوسوک بیدار شدم
هوسوک: تهیونگ دیوونه بیدار شو مگه پرواز نداری
ته: یا خدا هیونگ ساعت چنده؟(نگران)
هوسوک: ساعت ۷ ابله
ته سریع بلند شد یه آبی به سرو صورتش زود لباس پوشید رفت فرودگاه سوار هوا پیما شد از شانس خوبش ات صندلی بغلیش بود
ات: توعه عوضی اینجا چیکار میکنی؟
ته: خب اومدم با عشقم برم مسافرت خارج از کشور
ات: گمشو برو بیرون منو راحت بزار
ته: نمیشه ای بابا این همه پول دادم
ات: عوضی
ته: اینه(🤣)
ات:دردو اینه مرضو اینه
خلاصه که ته و ات توی راه هیچی حرفی نزدن تا اینکه رسیدن اونجا و رفتن هتل
ات: تو چرا اینجایی ؟
ته: چون یکی از اتاق های این هتلو رزرو کردم
مسئول هتل : ببخشید پارک ات و کیم تهیونگ ؟
اون دوتا: بله خودمونیم
مسئول: ببخشید چون که اتاق کم داریم شما باید باهم هم اتاقی شید
ات: چی یعنی چی؟
مسئول: متاسفم ولی چاره ای نیست
ته: باشه قبوله
مسئول: خوبه با اجازه
ات: پوفف از الان بگم من روی تخت می خوابم تو روی مبل تا فردا از دستت خلاص بشم
ته: حالا بزار بریم ببینیم اصن مبل داره
ات: مبل نداشته باشه زمین که داره
ته:....
خب بچه ها اینم سه پارت ته تا فردا فعلا حمایت یادتون نره که دستای به فنا رفتم خوب شه فعلا بایی
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.