من عاشق جانبازم از عشق نپرهیزم

من عاشقِ جانبازم، از عشق نپرهیزم

من مستِ سراندازم، از عربده نگریزم

گویند رفیقانم: «از عشق نپرهیزی؟»

در عشق بپرهیزیم، پس با چه درآمیزیم؟!

پروانه‌ی دمسازم، می‌سوزم و می‌سازم

در بیخودی و مستی می‌افتم و می‌خیزم

گر سر طلبی، من سر در پای تو اندازم

وز زر طلبی، من زر اندر قدمت ریزم

فردا که خلایق را از خاک برانگیزند

بیچاره منِ مسکین از خاکِ تو برخیزیم

گر دفتر حُسنت را در حَشْر فروخوانند

اندر عَرَصات آن روز شوری دگر انگیزیم

گو در عَرَصات آید شمس الحقِ تبریزی

من خاکِ سر کویت با مُشک بیامیزیم
دیدگاه ها (۱)

تا بعد . اگر فرصتی داده شود .بر قدسیانِ آسمان من هر شبی یاهـ...

ایده انقلابی مهندس ایرانی در ذخیره انرژی منازل جهان .دستگاهی...

خورشید کجایی ؟ حال من با احوالی دگر گون نشسته ام به تماشا .

اکرام بزرگوارانه رضوی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط