من که در تنگ برای تو تماشا دارم

من که در #تنگ برای تو #تماشا دارم
با چه رویی بنویسم #غم_دریا دارم؟

#دل پر از #شوق_رهایی ست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنا دارم

چیستم؟! #خاطره ی زخم فراموش شده
#لب اگر باز کنم با تو #سخن ها دارم

با دِلَت #حسرت_هم_صحبتی ام هست، ولی
#سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از #عمر نمانده است، ولی می خواهم
#خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارم

#فاضل_نظری
#عید
#نوروز
#ماهی_قرمز
دیدگاه ها (۱)

بہ #نفس_هاے تو بند اسٺ مرا#هر_نفسے #سایہ_اٺاز #سرماݩ کم نشود...

#آبرویِ_آب این #جوان بیست و هشت ساله، #مهدی_باکری است که در ...

چه #حقیر و کوچک است آن کسی که به خود #مغرور است....چرا که نم...

#زندگی مثل بستنیه...تا آب نشده باید ازش #لذت برد.‌..#دیروز و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط