الوارثین:
الوارثین:
🌿 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
🌿 🌹
#حالا_بی_حساب_شدیم
#شهید_سید_مهدی_تقوی
یکی #سخترین_رو_های_عمر_پنجاه_ساله ام روزجمعه گذشته بود که پیکرمطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر ونشر داشتیم در بغل گرفتم ودر خانه قبرخوابوندم
رفیقی که چند روزقبل کنار یک سفره با هم روزه مان رو افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید وشهادت با هم گفتیم..
به #سید_مهدی گفتم آقا سید خدایی من دیگه تاب و تحمل #فراق_دوستانم رو ندارم .
وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت : #بگذار_روت_رو_ببوسم
وبعد دست درآغوش همدیگر رو بغل کردیم و گذشت..
روزجمعه تشییع سید بعد ازنماز جمعه قم بود وبا دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچه ها به مشکل نخوره
یک ربع ازظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم.
درمسیر مدام تماس میگرفتیم ووضعیت رو سووال میکردیم
با سید محمد حسین آقا زاده سید تماس گرفتم که کجایید
گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
شما زود خودتون رو برسونید.
ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود
اون رو با داربست محصورکرده بودند.
وارد شدم وپاها رو برهنه کرده و آستین ها رو بالا زدم و وارد حفره قبر شدم
و چند لحظه بعد هم یکی از سخترین لحظه ها اتفاق افتاد.
پیکرمطهرکسی که هفته های پی در پی بعد از #منبرش_روضه_خوندی دارن به دستت میسپارن تا توی خانه قبر بخوابانی.
خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم
از همه #دوستان_شهیدم یک جا مدد خواستم
اون ها هم روی من رو زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین رو خوندن و من هم حرف هایی که باید با سید میزدم زدم وقول و قرار هامون رو گذاشتیم .
حالا وقت جدایی شده بود وباید از سید جدا میشدم
یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل ازجدایی ، سید لبهاش رو روی صورتم گذاشت وگفت : #جعف_بگذار_ببوسمت
ومن هم لبهام رو روی گونه ی چپ سید که با #تربت_کربلا آغشته شده بود گذاشتم وگفتم #سید_مهدی ...
#حالا_حساب_بی_حساب_شدیم.
#جامونده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌿 🌹
🌿 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
@alvaresinchannel
🌿 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
🌿 🌹
#حالا_بی_حساب_شدیم
#شهید_سید_مهدی_تقوی
یکی #سخترین_رو_های_عمر_پنجاه_ساله ام روزجمعه گذشته بود که پیکرمطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر ونشر داشتیم در بغل گرفتم ودر خانه قبرخوابوندم
رفیقی که چند روزقبل کنار یک سفره با هم روزه مان رو افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید وشهادت با هم گفتیم..
به #سید_مهدی گفتم آقا سید خدایی من دیگه تاب و تحمل #فراق_دوستانم رو ندارم .
وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت : #بگذار_روت_رو_ببوسم
وبعد دست درآغوش همدیگر رو بغل کردیم و گذشت..
روزجمعه تشییع سید بعد ازنماز جمعه قم بود وبا دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچه ها به مشکل نخوره
یک ربع ازظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم.
درمسیر مدام تماس میگرفتیم ووضعیت رو سووال میکردیم
با سید محمد حسین آقا زاده سید تماس گرفتم که کجایید
گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
شما زود خودتون رو برسونید.
ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود
اون رو با داربست محصورکرده بودند.
وارد شدم وپاها رو برهنه کرده و آستین ها رو بالا زدم و وارد حفره قبر شدم
و چند لحظه بعد هم یکی از سخترین لحظه ها اتفاق افتاد.
پیکرمطهرکسی که هفته های پی در پی بعد از #منبرش_روضه_خوندی دارن به دستت میسپارن تا توی خانه قبر بخوابانی.
خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم
از همه #دوستان_شهیدم یک جا مدد خواستم
اون ها هم روی من رو زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین رو خوندن و من هم حرف هایی که باید با سید میزدم زدم وقول و قرار هامون رو گذاشتیم .
حالا وقت جدایی شده بود وباید از سید جدا میشدم
یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل ازجدایی ، سید لبهاش رو روی صورتم گذاشت وگفت : #جعف_بگذار_ببوسمت
ومن هم لبهام رو روی گونه ی چپ سید که با #تربت_کربلا آغشته شده بود گذاشتم وگفتم #سید_مهدی ...
#حالا_حساب_بی_حساب_شدیم.
#جامونده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌿 🌹
🌿 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
@alvaresinchannel
۱.۲k
۲۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.