گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم
گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم
یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم
لحظه ای گر بایستم از پشت با پا میزنند
بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم
گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است
آنقدر زد به تنم لبریز زخم کاریم
از سرم تا به کف پایم تماما سوخته
هرکس آمد پیش من خندید بر بیماریم
من همان یک بار خوابیدم برایم کافی است
از نگاه زجر میترسم پر از بیداریم
حرف اگر بد میزنم دندان ندارم عفو کن
مشت محکم خورده ام در وقت گریه زاریم
باورش سخت است میخواهند تحقیرم کنند
باورش سخت است بین عده ای بازاریم
دختران بابای خود را هی نشانم میدهند
جان بابا نیمه جان از این یتیم آزاریم
یک طبق آمد غذا آورده اند! اما چرا
بوی تو دارد غذای سفره ی افطاریم؟!
یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم
لحظه ای گر بایستم از پشت با پا میزنند
بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم
گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است
آنقدر زد به تنم لبریز زخم کاریم
از سرم تا به کف پایم تماما سوخته
هرکس آمد پیش من خندید بر بیماریم
من همان یک بار خوابیدم برایم کافی است
از نگاه زجر میترسم پر از بیداریم
حرف اگر بد میزنم دندان ندارم عفو کن
مشت محکم خورده ام در وقت گریه زاریم
باورش سخت است میخواهند تحقیرم کنند
باورش سخت است بین عده ای بازاریم
دختران بابای خود را هی نشانم میدهند
جان بابا نیمه جان از این یتیم آزاریم
یک طبق آمد غذا آورده اند! اما چرا
بوی تو دارد غذای سفره ی افطاریم؟!
- ۱.۸k
- ۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط