یه طنز با ته مزه واقعیت

یه طنز با ته مزه واقعیت....!!

همچین میگن زنهای امروز همش سرشون تو گوشیه..
و به زندگیشون نمی رسن...
انگار که یادمون رفته...
زنهای زمان کودکیمون، وایبرشون تو کوچه بود!!
چند تایی می نشستن تو کوچه..
آنچنان محو غیبت و چرت و پرت می شدن...
که بچه هاشون یا گم میشدن...
یا از زیر ماشین درشون می آوردن...
یا رو پشت بوم، تف مینداختن رو سر مردم!!
وتعداد زیادی هم یا حامله بودن..
یا بچه به بغل ولو بودن ، این خونه اون خونه...
یه میل بافتنی هم دستشون بود..
کنار غیبت هاشون!!
که به شو هرشون بگن....
مثلا ازصبح تا شب بفکر جیب آقاشونن!!
و کارهای خونه هم وظیفه بچه ها بود..
بچه کوچیکا همیشه توسط بچه بزرگه ، بزرگ میشدن ...
از خرید و نون خریدن الی آخر با بچه ها بود...
و گرنه یا حبس تو زیرزمین...
یا چغلی و کتک دست باباها و کمربند...
بعععععله....
فکر نکنین یادمون رفته!! والا!!
به افتخار زنای امروزی یه دست و یه هوررررا!!!
دیدگاه ها (۱)

از ﻣا ﺧﻮﺷﺖ ﻧﻤﯿﺎﺩ؟☆★☆★☆★~ﯾﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺑﮕﯿﺮ←↓..~ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻮﺭ ﮐﻦ ←↓...

ﺩﻟــــــــــــــﯽ ﮐﻪ ﺑﺸــــــﮑﻨﺪ "فریـــــادش"ﺭﺍ ﻧﻤﯿـــــــﻔ...

ابراهــیم نیستمـــ امـــــا کودکـ درونـــــم را قربــــــانی...

سلام شبتون قشنگ دوستان خوبمزندگی گاه به کام است و بس استزندگ...

#رویای #جوانی #پارت-۱۰وقتی سوار ماشین شدیم یادمون افتاد که آ...

# اسیر _ ارباب PART _ 2 لئونارد: از حموم اومدم بیرون و سمت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط