دیدی ای ماه که شمع شب تارم نشدی

دیدی ای ماه که شمع شب تارم نشدی
تا نکشتی ز غمم، شمع مزارم نشدی

بی خبر از بر من رفتی و این دردم کشت
که خبردار ز دشواری کارم نشدی

روی برتافتی و پشت و پناه دل من
نشدی کز همه رو رو به تو آرم، نشدی

زاری‌ام دیدی و آنقدر تغافل کردی
که خبردار ز حال دل زارم نشدی

گفتی آرام ندارد دل تنها بی من
چه کنم مایه آرام و قرارم نشدی

باز هم مهر تو می پرورم اندر دل تنگ
گرچه عمری به تو دل بستم و یارم نشدی.
دیدگاه ها (۲)

ﻫﺮ ﮐﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻫﺎنت ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ،ﺑﺎﻭﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ.. ﻭﻗﺘﯽ ﻣ...

من جایِ تمام کسانی کهدلتنگ نمی شوند برایتمن جایِ تمام کسانی ...

به آرامی آغاز به مردن می‌کنیاگر سفر نکنیاگر کتابی نخوانیاگر ...

ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺳﻼﻡ...ﺟﺰ ﺩﻋﺎ ﮐﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ...ﺭﻭﺯﺕ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﺩﺩﻟ...

صید و دام و صیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط