حضرت رقیه سلام الله علیها
*_🏴بسم الله الرحمن الرحیم🏴_*
داستانی زیبا از حضرت رقیه (س)🌹:
1️⃣ *فلج بود،*
شاید خیلیا بهش تیکه مینداختن،
خسته شده بود،
مادر مسیحی دختر رو پیش همه دکتر ها بود اما همه یک حرف داشتن:
*دختر شما خوب شدنی نیست!!!*❌
یکی گفت دخترت رو از لبنان ببر سوریه شاید دکتر های اونجا بتونن کاری کنن.✈️
وقتی به سوریه رسید دخترش رو در هتل گذاشت،
در رو قفل کرد و اومد پایین.
*روز عاشورا بود، دسته های مختلف عزاداری...🏴*
وقتی فهمید اینها دارن
*برای دختر سه ساله امام حسین علیه السلام گریه میکنن، شروع به گریه و ناله کرد...*😭
اینقدر ناله کرد تا بیهوش روی زمین افتاد...
کسی در خواب بهش گفت به خانه برو که دخترت شفا پیدا کرد...🥲
تا به خونه برگشت دید
*دخترش رو پای خودش ایستاده،*
گفت مامان تو رفتی ی دختر سه ساله اومد بهم گفت:
*پاشو تا با هم بازی کنیم.*
*گفتم من که فلج هستم.😔*
گفت:
*بگو بسم الله الرحمن الرحیم و بلند شو.*
وقتی شما آمدید بهم گفت: *مادرت اومد و خانوم رقیه رفت...*
2️⃣ *دست هاش کوچیکه اما گره های بزرگی رو باز میکنه...❤️*
3️⃣ *دختر باشی، بابایی داشته باشی بابات هم حسین علیه السلام باشه...*😥
*رقیه*👧🏽 همش منتظر بود که *بابا کی میاد*⏳، *پاشید...*
خرابه رو *آب و جارو کنید.🧹*
*عمه زینب!* ❤️
*صورتم کبوده،* 😥
*موهایم سوخته،* 🔥
*گوشام خونیه...*
وقتی بابا میرفت *من اینجوری نبودم* ، بابا منو اینجوری ببینه *غصه میخوره،*😢
*ناراحت میشه...*😔
*🏴ویدیویی زیبا درباره امام حسین علیه السلام❤️:🏴*
*https://www.aparat.com/v/ySNVl/*
🌷 *السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیهما السلام* 🌷
داستانی زیبا از حضرت رقیه (س)🌹:
1️⃣ *فلج بود،*
شاید خیلیا بهش تیکه مینداختن،
خسته شده بود،
مادر مسیحی دختر رو پیش همه دکتر ها بود اما همه یک حرف داشتن:
*دختر شما خوب شدنی نیست!!!*❌
یکی گفت دخترت رو از لبنان ببر سوریه شاید دکتر های اونجا بتونن کاری کنن.✈️
وقتی به سوریه رسید دخترش رو در هتل گذاشت،
در رو قفل کرد و اومد پایین.
*روز عاشورا بود، دسته های مختلف عزاداری...🏴*
وقتی فهمید اینها دارن
*برای دختر سه ساله امام حسین علیه السلام گریه میکنن، شروع به گریه و ناله کرد...*😭
اینقدر ناله کرد تا بیهوش روی زمین افتاد...
کسی در خواب بهش گفت به خانه برو که دخترت شفا پیدا کرد...🥲
تا به خونه برگشت دید
*دخترش رو پای خودش ایستاده،*
گفت مامان تو رفتی ی دختر سه ساله اومد بهم گفت:
*پاشو تا با هم بازی کنیم.*
*گفتم من که فلج هستم.😔*
گفت:
*بگو بسم الله الرحمن الرحیم و بلند شو.*
وقتی شما آمدید بهم گفت: *مادرت اومد و خانوم رقیه رفت...*
2️⃣ *دست هاش کوچیکه اما گره های بزرگی رو باز میکنه...❤️*
3️⃣ *دختر باشی، بابایی داشته باشی بابات هم حسین علیه السلام باشه...*😥
*رقیه*👧🏽 همش منتظر بود که *بابا کی میاد*⏳، *پاشید...*
خرابه رو *آب و جارو کنید.🧹*
*عمه زینب!* ❤️
*صورتم کبوده،* 😥
*موهایم سوخته،* 🔥
*گوشام خونیه...*
وقتی بابا میرفت *من اینجوری نبودم* ، بابا منو اینجوری ببینه *غصه میخوره،*😢
*ناراحت میشه...*😔
*🏴ویدیویی زیبا درباره امام حسین علیه السلام❤️:🏴*
*https://www.aparat.com/v/ySNVl/*
🌷 *السلام علیک یا رقیه بنت الحسین علیهما السلام* 🌷
۱.۳k
۲۳ مرداد ۱۴۰۰