حال اون مردی رو دارم که یه کلبه داره وسط یه دشتی که پره

حال اون مردی رو دارم که یه کلبه داره وسط یه دشتی که پُره از خار و بوتس، یه تک کلبه که تا شعاع ۱۰ کیلومتریش هیچ موجود زنده ای نیست، تمومه پنجره های کلبشو تختِ میخ کرده و حتی نمیزاره از لابه لای تخته ها نوری وارد بشه ، یه مبل تک نفره گزاشته وسط کلبش و روش نشسته و فقط فکر میکنه...
دیدگاه ها (۱)

یه شب، تمامِ قدم هایی که شبها نتونستم بخاطر جنسیتم ، بزنم رو...

آدما قبل از شناختن من :چرا ساکتی؟ انقد خجالتی نباشآدما بعد ا...

من آسمانِ پر از ابرهای دلگیرماگر تو دلخوری از من، من از خودم...

یکی مثل من که حتا از سکوت و کم‌حرفی آدما هم پی به عمق دلخوری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط