عاشق ه شد دگر خودت نست میشو عروس در دستان معشو

عاشق كه شدى ديگر خودت نيستى می‌شوى عروسكى در دستانِ معشوق...هرچقدر هم كه در خلوتت تمرينِ غرور و سردى كنى ، نوبت به ديدنش كه می‌رسد ، دست و پاى احساست شُل می‌شود و همه رشته‌هايت پنبه...عاشق كه شدى ، کاش رحمى در دل معشوق بيفتد...وگرنه در مقابلش ميشوى ضعيف‌ترين آدمى كه می‌شود بارها به او زخم زد ولى بازهم در دلش التماس بودنش را كند...!

#نازیلا_زارع
دیدگاه ها (۴)

من تو را دوست ندارم دیگر!همچوپاییز که می ریزد برگ؛از دلم ریخ...

"بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از بین بروند. خودتان را...

دوستـت دارم و بی تو ،خبری نیست مرابی تو از گلشن هستی،ثمـــری...

در سینه من:یک «تو» نفس می کشد!گاهی بی نهایت عاشق است؛و گاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط