تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه

...
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می دود
تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری
به اَسرار خواهی رسید
تو را نام بردم
و ظاهر شدی
تو از شعله ی گیسوانت
رسیدی به من
من از نام تو
رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی؛ سلام
گل و سنگ برخاستند

#عمران_صلاحی
#گل
#آواز #مه # چیدن #چمن #نقطه_چین #اسرار #ظاهر #گیسو #شعله #شهر #پیچیده #گردباد #سلام #صبح #تابستان #تیر
#گیسوانت
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۲)

...بر دوش تو تا زلف زره‌پوش تو افتادبار دل عالم همه بر دوش ت...

...یاد تو،حس قشنگی است که در دل دارمچه تو باشی چه نباشی،نگهش...

...دلتنگی هامو از من بگیربرگرد و بغض این روزامو از من بگیرتا...

...خوش به حال آنکه قلبش مال توستحال و روزش هر نفس، احوال توس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط