پارت 30
پارت 30
لباسم پوشیدم امشب به زور رامتین میرم عروسی شون. اونم فقدر کادو بدم بیام یه لباس. مجلسی مشکی پوشیدم یه ارایش تیره
من: رویا شام حاضر من باید برم باشه
بازم بی جواب موند حرفم
سوار ماشین حسین شدم ماشینش داده بود به من چند. وقت
تو فکر رویا بودم که رسیدم پیاده شدم تالار قشنگی. بود کارت دادم وارد شدم
همین طور که تالار دید می زدم به رایان رسیدم بدون هیچ احساسی ازش گذشتم
عروس داماد سر جا شوون بودن واقعا درد داشت وقتی به رویا فکر می کنم چشام پر اشک بود رفتم پیشش
تا خاله منو دید بغلم کرد
خاله: چطوری عشقم دختر کجای تو
من: زیر سایه تون خوبین
خاله: چرا زودتر نیومدی
من: اتفاقی پیش اومد نتونستم تبریک میگم
خاله: ممنون عشقم
یکی. خاله صدا کرد اونم رفت
رفتم جلو رامتین
رامتین: ابجی اومدی
خواست بغلم کنه که نذاشتم
من: سرما خوردم
عروس: اه سلام خوبین
من: این کادوت رامتین
رامتین: ابجی چرا زحمت کشیدی
من: وظیفه ام بود ببین خوشت میاد
رامتین: قشنگه
مادر عروس: تا من یادم خانواده دامادبرای عروس کادو میگیرن خانواده عروسم برای داماد
یه زنهه: افرین مامان دنیا عوض شده
من: رامتین یه تالار خوب می گرفتی پر مگس هستش
رامتین: مگس کو
عروس: رامتین خواهرت داره به خانواده من بی احترامی می کنه
رامتین: عزیزم منظوری نداشت خودت ناراحت نکن
پیشونیش. بوسید
چشام پر اشک شد
عروس کوفتی رفت وسط برقصه
من: نمی تونم بگم خوشحالم که داماد شدی و نمی تونم برات دعا خیر کنم چون قلبم بد جور ازت شکسته و الانم می خواهم برم چون از دیدن اون زنیکه حالم بد میشه
رامتین: ابجی برام رقص چاقو نمی کنی این کار خواهر داماد
من: نمی کنم چون من از الان به بعد هیچ داداشی ندارم
رامتین: منو به. اون رفیقت فروختی
من: نه فقدر خودم جاش میزارم قلبم درد میگیره
داشتم می رفتم برگشتم رایان کنارش بود
من:. رامتین نترس بچه ات خوب بزرگ می کنیم
رامتین: ابجی ببخش
من: دوستش داشته باش
از تالار کوفتی اومدم بیرون
رمان از زبان رویا@#$%&
وارد تالار. شدم که دیدم فرشته رفت. بیرون رفتم تو سالن عروسی
رامتین و اون دختر داشتن رقص دونفره انجام. می دادن قشنگ صدای شکستن قلبم. شنیدم ازش فیلم گرفتم
که یه دختر اومد کنارم
دختره: حالتون خوبه
من: شما
دختره: عکاس هستم دوست دختر داماد بودی
من: نه
دختره: منم یه بار عروسی. عشقم دیدم تازه فیلم بردارشم خودم بودم
من: گفتم نه
از سالن زدم بیرون نشستم رو صندلی توی حیاط
براش فیلم فرستادم نوشتم
من: ببخش مزاحمت شدم می دونم عروسیت خواستم. تبریک بگم
فقدر خواستم بگم چقدر قشنگ بقلش کردی چرخوندیش چقدر قشنگ نگاش کردی چقدر تو لباس. دامادی قشنگ شدی اولش برام سخت بود باور کردنش این که تو برای من نیستی اما فکر کردم من از اولشم قرار نبود خوشحال باشم اون
لباسم پوشیدم امشب به زور رامتین میرم عروسی شون. اونم فقدر کادو بدم بیام یه لباس. مجلسی مشکی پوشیدم یه ارایش تیره
من: رویا شام حاضر من باید برم باشه
بازم بی جواب موند حرفم
سوار ماشین حسین شدم ماشینش داده بود به من چند. وقت
تو فکر رویا بودم که رسیدم پیاده شدم تالار قشنگی. بود کارت دادم وارد شدم
همین طور که تالار دید می زدم به رایان رسیدم بدون هیچ احساسی ازش گذشتم
عروس داماد سر جا شوون بودن واقعا درد داشت وقتی به رویا فکر می کنم چشام پر اشک بود رفتم پیشش
تا خاله منو دید بغلم کرد
خاله: چطوری عشقم دختر کجای تو
من: زیر سایه تون خوبین
خاله: چرا زودتر نیومدی
من: اتفاقی پیش اومد نتونستم تبریک میگم
خاله: ممنون عشقم
یکی. خاله صدا کرد اونم رفت
رفتم جلو رامتین
رامتین: ابجی اومدی
خواست بغلم کنه که نذاشتم
من: سرما خوردم
عروس: اه سلام خوبین
من: این کادوت رامتین
رامتین: ابجی چرا زحمت کشیدی
من: وظیفه ام بود ببین خوشت میاد
رامتین: قشنگه
مادر عروس: تا من یادم خانواده دامادبرای عروس کادو میگیرن خانواده عروسم برای داماد
یه زنهه: افرین مامان دنیا عوض شده
من: رامتین یه تالار خوب می گرفتی پر مگس هستش
رامتین: مگس کو
عروس: رامتین خواهرت داره به خانواده من بی احترامی می کنه
رامتین: عزیزم منظوری نداشت خودت ناراحت نکن
پیشونیش. بوسید
چشام پر اشک شد
عروس کوفتی رفت وسط برقصه
من: نمی تونم بگم خوشحالم که داماد شدی و نمی تونم برات دعا خیر کنم چون قلبم بد جور ازت شکسته و الانم می خواهم برم چون از دیدن اون زنیکه حالم بد میشه
رامتین: ابجی برام رقص چاقو نمی کنی این کار خواهر داماد
من: نمی کنم چون من از الان به بعد هیچ داداشی ندارم
رامتین: منو به. اون رفیقت فروختی
من: نه فقدر خودم جاش میزارم قلبم درد میگیره
داشتم می رفتم برگشتم رایان کنارش بود
من:. رامتین نترس بچه ات خوب بزرگ می کنیم
رامتین: ابجی ببخش
من: دوستش داشته باش
از تالار کوفتی اومدم بیرون
رمان از زبان رویا@#$%&
وارد تالار. شدم که دیدم فرشته رفت. بیرون رفتم تو سالن عروسی
رامتین و اون دختر داشتن رقص دونفره انجام. می دادن قشنگ صدای شکستن قلبم. شنیدم ازش فیلم گرفتم
که یه دختر اومد کنارم
دختره: حالتون خوبه
من: شما
دختره: عکاس هستم دوست دختر داماد بودی
من: نه
دختره: منم یه بار عروسی. عشقم دیدم تازه فیلم بردارشم خودم بودم
من: گفتم نه
از سالن زدم بیرون نشستم رو صندلی توی حیاط
براش فیلم فرستادم نوشتم
من: ببخش مزاحمت شدم می دونم عروسیت خواستم. تبریک بگم
فقدر خواستم بگم چقدر قشنگ بقلش کردی چرخوندیش چقدر قشنگ نگاش کردی چقدر تو لباس. دامادی قشنگ شدی اولش برام سخت بود باور کردنش این که تو برای من نیستی اما فکر کردم من از اولشم قرار نبود خوشحال باشم اون
۵.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.